ღمن و عليرضام و♥ღدخترِ ماه ღ♥ღ

با تو دنیا بهشته...

چــــه نیازیست که انسان ماشین زمـــان بسازد!!؟ وقتی میشــــه آهنگی را گوش کنی و به همان لحظـــــه ها ,دقیقاً به همــــــان لحظه ها پـــــرتاب شوی.... دلم میخواد بیای پیشمون مامانی تا دنیامون  رنگی شه... دلم میخواد همه چی تموم شه... دلم میخواد شبا اروم و راحت بخوابیم...   دلم میخواد با هم بخندیم ..انقدر زیاد که دل درد بگیریم... دلم اون لحظه هاییو میخواد که با هم غذا میخوردیم و تو میگی اشتهات چندبرابر شده و من غرق لذت میشم... دلم میخواد یه عالمه اذیتت کنم و هزاراااااااااااااااااااااااان هزاااااااااااااااااااااااااار کاری که با تو دنیارو برام بهشت میکنه......... ...
25 ارديبهشت 1392

پیر و تنها...

همیشه فکر می‌کردم که آنچه مرا از پیری متنفر میکند، چروک صورت، لرزش دست‌ها و ناتوانی تمام و کمالی‌ست که تمامیتم را زیر سوال می‌برد! اما حالا نظر دیگری دارم! آن چیز که در پیری مرا بیشتر آزار میدهد این است که در مقابل انبوه خاطراتت تنها باشی! اگر از من بپرسید، می‌گویم تنهایی را می‌توان تحمل کرد، پیری را هم! اما اگر پیر و تنها باشی، هیچ چیز پیش نمیرود!   ...
23 ارديبهشت 1392

باور دارم...

باور کن ... گاهی زندگی در دست هایی که از خودش گذشته تا تو را آرام کند  به تمام اتفاق های مانده و نمانده می ارزد .......   زندگی گاهی از هر طریقی می چسبد  وقتی کسی را داری که مرگ طبیعی با او را  به هر زندگی ِ غیر طبیعی ِ سرکش بدون او / ترجیح دهی ...... کسی با چشم های کشیده ... که از هر بارانی که بی من / می آید می ترسد..... ...
22 ارديبهشت 1392

بخشش...

مامانی من بــــــــاور دارم ...که همیشه کافی نیست توسط دیگران بخشیده شویم گاهی باید ...یاد بگیریم که خودمان هم خودمان را ببخشیم ! ... ...
20 ارديبهشت 1392

برای من...باباااااااااااااااااا و آراممون...

خوشحالم....اینجا از کسی مینویسم که توصیف احساسم نسبت بهش و به این عشق واقعا غیرممکنه....اینجا گوشه ای  از این عشق رو مینویسم...برای خودم...عشقم...ودختر نداشتمون... و ارام بهترین اسمیه که به ذهنم رسید برای دخترکوچولومون... به امید روزای خوب و اروممون در پناه خدای مهربون... ...
20 ارديبهشت 1392

اولین متن تقدیم به عشق اروم خودم......

یه وقتایی نمی شود کاری کرد جز اینکه بشینی و نگاه کنی، یه وقتایی واقعا نمیشه کاری کرد باید دستهایت را بزنی زیر چونه ات و همینطوری که چای را آروم آروم میل می کنی نگاه کنی و اندکی که نه مقداری زیادی هم امید بریزی توی دلت که یه روزی یه جایی همه چیز آنطور که تو میخواهی میشود....
20 ارديبهشت 1392

همه ی زندگیه من... جوووووووووووونه من...

جهنم و بهشت من تویی پسر جان.. تویی عزیـــــــزم.. بهشت برای من روزهایی است که تو هســــتی دلبرکــم.. صدایت ، گرمای نفسهایت ، حضورت ، به تمامی بودنت ! جهنم تمامِ لحظه هایی که نیستی و این نبودن برایم من ، دردی وحشتناک.. میدونی پسر جانم.. اشکهایی که برای تو می ریزم مثل بقیه اشکهام نیست.. یه جورایی فرق داره ، من حس می کنم این فرق رو ، وقتی که می چکه روی گونه هام رنگ تو میشه.. بوی تو رو میده.. انگار خودتی که چکه می کنی روی همه ی زندگیـــــم جانِ من... ...
20 ارديبهشت 1392

غمگین من...

می‌دانی بدترین اتفاق دنیا نداشتن تو نیست، غمگین دیدنت است..غمگین دیدنت ! تماشای اندوه چشمانت و مطلقا کاری از دستم بر نیامدن، کابوسی است برای خودش! می‌دانم که این روز‌ها از میان آتش می‌گذری، می‌دانم و کاری از دستم بر نمی‌‌آید.. من تنها می‌توانم خودم را آماده کنم هر سو که ایستادی، بار نباشم.. دور شوی یا نزدیک، یار باشم.. هر چه که شد، یادت نرود پسِ پشتِ لبانت، خورشیدی پنهان شده.. یادت نرود که لبخندت جهانی را روشن می‌کند...یادت نرود پسر جان.. یادت نرود جانِ من ، یادت نرود.. ...
20 ارديبهشت 1392